شعرگیلتا اثری است ازشاعری باتجربه وپخته که سالهاست بااومانوسیم.عمل نقدبر

اثراین شخصیت بسیاردشواروازعهده این حقیرخارج است.اماازانجایی که خودخواسته اندتا تاملی براین شعرانجام گیردماهم به قدربضاعت اندک خودقدری به این اثرمی پردازیم. "گیلتا"که هنوزنمیدانم این اسم چه ارتباطی میتواندبااین مضمون داشته باشدقدری برایم گنگ ونامفهوم است . دررویت ظاهرازیک ریتم سیستماتیک وروش مندپیروی میکندوبه عبارتی پرسناژاصلی شعرکارش رااز

جایی شروع و در پایان به نقطه مشخص ختم می شود وانگاه به معرفی خود

می پردازد (از کوه به دریا) و تمامی المان های طبیعی راکه شاعردراین شعر

به کار گرفته و به عبارتی شخصیت بخشیده در همین مسیر تبیین شده انداز

اینکه شاعر محترم تلاش نموده از پدیدهای طبیعی در جای جای شعرش بهره

بگیرد هیچ شکی نیست وبه نحوه درست و منطقی بهره گرفته است. وبه عبارتی به پرسناژاصلی شعر که باد می باشد پرستیژ میبخشد. پرستیژی اعتباری ونفوذی

چرا که این اثر نوعی رمانتیسم انتزاعی است وبسته به سلیقه هر شاعر است که

بتواند با المان های طبیعی بسته به نوع عملشان در طبیعت به انان کاراکتری

1.  مثبت یا منفی  ببخشد. مثلا در بند اول شعر:که باد مشت می کوبد بر سینه قله ها

که از برف پوشیده اند و از شدت ضربه دره ها فرو می روند و رودها سرعت می گیرند ارتباط منطقی وجود ندارد چرا که با مشت کوبیدن به قله ها اب ها سرازیر نمی شوند وگرما وانرژی خاصی لازم است که برفها را اب کندو دره ها سرازیر شوند و بر سرعت رودخانه ها افزوده شود. ایا باد ذهن شاعر کوبنده است؟ که باید از جنسی دیگر باشد واگر کوبنده است چرا در مضمون بند دوم همین باد بر پیشانی سرد تپه ها پنجه می ساید ؟ در حالی که پنجه ساییدن و لمس کردن کار نسیم است ودر بند سوم همین باد بر درختان تلنگر می زند وبالاخره همین باد در بند چهارم بر شاخه های لخت گلها بوسه/.ایا بهتر این نبود که در بند اول شاعر دست گرمی را بر سینه قله ها می کشید تا از گرمای دست این باد برف قله ها اب می شد و ان وقت از کلمه(روارن پا تند اگران ) یعنی رودخانه ها از پر ابی بر سرعتشان افزوده می شود ؟ در حالی که این سرعت رودخانه ها از مشت کوبیدن به قله ها زیاد به ذهن خوش نمی نشیند. شاعر از تلنگری  که به باد ذهن خود میزند به زیبایی مفهوم رویش و حرکت دیالکتیک وار در طبیعت را در ذهن مخاطب بیدار می کند. واین مفهوم را ایا از بند پنجم وششم و هفتم  که مثلا اگر شعر از انجا شروع می شود نمی تواند این معنا را تداعی کند.؟ و دیگر اینکه در ابتدای بند ششم جمله (هر چه که نوا )را اگر از شعر برداریم لطمعه ای به اصل شعر نمی خوردچرا که ایا باد مثلا بر سنگ و کلوخ هم  تاثیری دارد؟ وامر تاثیر معمولا بر چیزی واقع میشود که موثر می افتد. ومو ضوع جالبتری از شاعر با شناختی که از او داریم و حتما با درایت و اندیشه این تقسیم بندی ها را به زیبایی در شعرش طرح ریزی نموده است ایناست که :1- مثلا در بند اول با کاراکتر اصلی خود مشت می کوبد شکم دره ها فرو می رود ورودخانه ها سرعت می گیرد 2- در بند دوم پنجه می ساید  خوابشان روفته یا می پرد 3- در بند سوم تلنگری می زند جنگل دست بر چشم می مالد و از خواب بیدار می شود و طبیعی است کسی که با ضربه ای از خواب بیدار وبا عملی غیر عادی مواجه شود رنگ از رخش می پرد یا ازترس رنگ عوض میکند.4-دربندچهارم بوسه میدهدودراغوش میکشد که نتیجه مشت زدن عمل فرورفتن چیزی * بعدازساییدن عمل روفتن  وپاک کردن وبعدازبوسیدن عمل دراغوش گرفتن* واژه هایی هستند که درپایانشان واژه ای کامل کننده به کاررفته که بازتاب عملی طبیعی رابه خود میگیرندواینهاازنقاط قوت شعراست. ونکته ای که دربندششم قابل تامل است اینکه عمل دراغوش کشیدن نتیجه لااقل لحظه ای درنگ کردن است.سئوال اینجاست که ایابادمیتواند چیزی رابه اغوش بکشد ؟ یااینکه  میتواندفقط روی اشیائ طبیعت سربخوردوردشود.وایااین سرخوردن به اغوش کشیدن راتداعی میکند؟اگربگوییم نورخورشید دشت را دراغوش کشیده*جمله بجایی است.ولی ایابادمیتواند؟ومیدانیم که بادگذرنده است.ودیگراینکه دربندهفتم وپایانی شاعرباد را باد گرم کوچک رهگذرمعرفی میکند که راهش از قله شروع میشود ومکانهایی راکه شاعر برشمرده طی میکند ودرنهایت باید باد به دریا ختم شود ومیشود.ولی برعکس می بینیم که دوباره دربند ششم باد را برمیگرداند زیرپای سنگی کوهها.درصورتی که رهگذرراهی که پیموده منطقن دیگردوباره برنمیگردد چون پیامش رارسانده.یابایددراینجا بادی بیهدف باشد یا اینکه شاعر خواسته است مجموعه مفهومات خود را دربند ششم و هفتم بازخوانی و نتیجه گیری کند.ودر پایان اگر بخواهیم باد را که یک پدیده طبیعی است و جزء عناصر لاینفک طبیعت است عامل بیداری بینگاریم واو راجانشین یک شخصیت اجتماعی بیدار بدانیم که مسئولیتی بر دوش اوست ایا این واژه در طبیعت که گه گاه در ادبیات کهن ما دستمایه ای جز به این سو و ان سو لغزیدن را ندارد ویا اینکه در ادبیات محاوره ای ما واژه باد که تکرارمیشود گاهی با جملاتی از قبیل: این حرفها باد هواست یا باد پیمودن *اندیشه ای هرهری داشتن و یا اشیانه بر باد ساختن نوعی پوچی وبیهدفی را درذهن تداعی نمیکند؟ که البته جنبه های طبیعی و مثبت این پدیده را هیچ کس در طبیعت منکر نیست.ویا اینکه هیچ پدیده ای در طبیعت بیهوده نیست .ولی ایا چرا ؟چرا شاعر این واژه را بر گزیده اند و ایا بهتر این نبود انتخاب پرستیژی که شاعر این قدر به او اعتبار و شخصیت داده اند یک پرنده بود ؟ مثلا چون عقاب و یا هر چیز دیگری که در طبیعت دارای اعتبار و اهمیتی محکم تر بود ؟که لااقل اگر او جانشین یک کاراکتر یا یک مصلح اجتماعی می شد پشتوانه ای قدرت مند در طبیعت داشت مانند بلبل*درخت و ... یا هر چیزی دیگر به غیر از باد .

واین سطور را که نوشتم دلیل بر نقاد بودن بنده نیست چرا که درذ مقام یک نقاد نیستم وهمین بضاغت اندکم بود.                                  با عرض پوزش

                                                                 فرهاد رضاپور گشتی

                                                                 29/11/86